the state of emergency

Wednesday, August 04, 2004

همینطوری

با همه گذشته ام وارد خانه می شوم.گلابی گندیده..روی تاقچه..ارام ارام خورده می شود.
بنجره را که باز می کنم..دست راستش را نشانم می دهد.با اشتیاق. ناشیانه لاک خورده ناخنهایش.شیشه لاک را که بر می دارم از روی تاقچه..هنوز نخشکیده.دست چبش روی بایم است.لبخند می زنم..به جویدگی کودکانه انگشتها..و فکر می کنم..چب دست است..گذشته ام.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home