the state of emergency
Wednesday, August 11, 2004
تحویل کار
دستهایش را همینطور بی هوا بالا می برد..صدایش را هم.. که اوخ آرنجم خورد به چارچوب در . بر نمی گردم..نگاه نمی کنم..زیر لب فحشی می دهد که هوای غم انگیزی دارد..فهمیده..که باید برود...
posted by maryam @
8:28 PM
0 Comments:
Post a Comment
<< Home
About Me
Name:
maryam
View my complete profile
Previous Posts
من یک عقاب خیلی بزرگ بودم.. و تو زیر بال هایم قایم...
همینطوری
0 Comments:
Post a Comment
<< Home