براي خداحافظي يك شعر لازم است
دست به رنگ هاي اين خواب درهم نبر
در هزارتويش‘ دخمه ها‘ حفره ها و سوراخ هاست
كه مارها در خود خفته دارد
شب‘ روشن به روياي تو مي جهد
شعله اي سرد مي كشد
تنش
سپيده توست..كه پوستي از آب دارد
و ميان آبي و سپيد اتاق تو مي لغزد و سرخي رخشنده پولك هاش‘ مرا به اعماق تخت تو فرو مي برد
..سرم را مواظب باش..لبه هاي اين اقيانوس‘ فلزي ست
سرم را مواظب باش.. و تقلا نكن
بي تقلا‘ روي آب خواهي ماند
در هزارتويش‘ دخمه ها‘ حفره ها و سوراخ هاست
كه مارها در خود خفته دارد
شب‘ روشن به روياي تو مي جهد
شعله اي سرد مي كشد
تنش
سپيده توست..كه پوستي از آب دارد
و ميان آبي و سپيد اتاق تو مي لغزد و سرخي رخشنده پولك هاش‘ مرا به اعماق تخت تو فرو مي برد
..سرم را مواظب باش..لبه هاي اين اقيانوس‘ فلزي ست
سرم را مواظب باش.. و تقلا نكن
بي تقلا‘ روي آب خواهي ماند
1 Comments:
At 4:38 PM, Anonymous said…
بوی رفاقتها و مصاحبتهای قدیم رو میده این متن زیبا...
Post a Comment
<< Home