the state of emergency

Friday, September 03, 2004

ادامه داشت

اینطور نوشتن که برای خودم بماند، فقط مال وقتهای از دست دادن است. وقت داشتن نوشته هایش مال کسی ست که هست. همه.. بلااستثنا. حتی یک خط را هم نگه نمی دارم. تا جایی که بگویند، ببین از کی است که هیچ ننوشته ای؟ آفرینشت، خلاقیتت، ذوقت کور شده. اینطور اصلا چه بهتر. مال همه که نیست..مال توست که بخوانی و به خاطر بسپاری.. و هر وقت خواستی مرا با جملات خودم غافلگیر کنی.. با عین جملات خودم. اینطور می توانستی مچم را بگیری.. مچ بی حواسیم را. اینطور راحت تر به من می خندیدی.. می خندیدی که کابوس من شود.. زهرترس خنده هایت.
و من به کابوس فرو شوم.. تا گسست رشته سست کلماتم.. تا کشش بیشتر هجای دوم اسمم.. که آرام می گویی.. چنان که کودکی به بهانه، مادر را،از دل ضعفه ای بی وقت.
وقتی با همیم همه اش اشک است و خودداری. پر نگاه توست که به دروغ می گویم خالی ست و سکوت من که به دروغ می گویم هیچ.. تکرارهای یک رابطه بیمار.. تو هم که مرضی روانی داری. مشکلی کاملا جدی. چون مایه دردسری می شوی بیمار روانی و من چون پول می دهم کاملا سالمم و مشکلم تنها با فکر کردن حل می شود..نه نه.. با فکر نکردن.. نه.. کردن.. اصلا نمی دانم. کردن یا نکردن.. مساله از اول همین بوده.. از اول دنیا.. که شانه راست من کمی افتاده تر است از سایش سنگین لب هایت.. یعنی فکر کردم باید باشد.. لخت که می شوم جلوی آینه می بینم که نیست.. طراز است. روی شانه چپم اما چیزی بال بال می زد از سبکی..حالا انگار ساکت شده.. یا نه.. من فکر می کنم که ساکت شده.. کاری نمی شود کرد.. پا نیست و پله که اگر پای راست یکی اضافه بالا رفت، این پا آن پا، قدم را جا به جا کنی .. تا پای چپ هم برود.. پا نیست.. پله نیست.. شانه است.. لب است.. تویی و آن کسی که نمی فهمد روانی منم که رفته ام پیش روانشناس تا به من واضح، بگوید سالم.. بگوید خوشبختانه.. بگوید همینطور....

2 Comments:

  • At 9:18 PM, Anonymous Anonymous said…

    ه5649ه من این یادداشت رو تازه کشف کردم ... میدونی؟ خیلی حال داد . روانشناس هم نباید بد چیزی باشه اگه کمک کرده تو بفهمی که چه فد دیوونه ای !:) میدونی ؟؟ اگه کرم نمیریختم میمردم !ا

     
  • At 4:11 PM, Anonymous Anonymous said…

    How it's possible to write in persian ?

     

Post a Comment

<< Home