the state of emergency

Saturday, August 27, 2005

بيشه كلا سه

انگار خواب بوده ام كه موجي تا نزديكي تنم آمده بود..ء
نجوايي بيدارم مي كند..ء
درخت قدكوتاه‘ درياي چاق را مسخره مي كرد
پدرم پوست ني را مي كند.. فكر مي كردم خيلي كيف دارد
حالا آمده.. دم ماري در دست.. كه صاحبش فرار كرده ست
با كيف تعريف مي كند..ء
صدايش بالا مي رود..ء
در ميان كلمات‘ درخت بايد به گوش دريا رسيده باشد...ء
ساعت دوازده و بيست و دو دقيقه است..ء
دريا تكاني به خود داده و درخت‘ء
زير كفل گوشت آلودش له شده است.ء

0 Comments:

Post a Comment

<< Home