the state of emergency

Wednesday, September 28, 2005

خيالات

بيچاره من.. بيچاره مادرت.. بيچاره همه زنهايي كه تو را زاييده اند.. از نبود تو هيچ كس در امان نيست.. آب بستي به زندگي من.. مثل شيرفروش مثنوي(؟) كه آب مي بست به شيري كه مي فروخت به مردم.. اين اشك ها هم روزي تو را غرق خواهند كرد.. روزي كه تنها بلندي من ام.. و كشتي نوح هم سوراخ شده است. ء

3 Comments:

  • At 12:34 PM, Blogger 4040e said…

    آب بستن خوب است آدم رقیق میشود اشکهای آدم رقیق میشود. سینه های آدم شل و آدم هی دستهایش سه شانه های این و آن نمیچسبد.

     
  • At 10:09 PM, Anonymous Anonymous said…

    please add this: convicted_for_humanity@yahoo.com
    thanx.....nima.

     
  • At 9:08 PM, Anonymous Anonymous said…

    خوشحال ميشوم كه بدانم يك روزي ميرسد كه تو تنها بلندي باشي ... من كه اين روزها براي فوق نگاهي به كتابهايم مي اندازم بين خصوصيات خودم و آبرفتهاي اب دريا شباهتهاي زيدي ميبينم ... تقريبا مطمئنم كه هيج وقت بلندتر از يك جلگه نميشوم ... ميداني توي ذاتم نيست ... توي سر نوشتم ... خلاصه كه كشتي سوراخ نوح بعد از غرق شدن به ارتفاع من ميرسند ... البته آن روز حتما زير آبم ... تو قبل زا اينكه سيل بيايد يك خبري از من بگير ... بد جور ارتفاع كم ميكنم ... ه
    5649

     

Post a Comment

<< Home