the state of emergency

Wednesday, August 31, 2005

در خانه

گريه نكن بچه ام.. نزديك است برسيم.. در خانه كسي منتظرمان نيست.. هميشه بهترين جا خانه آدم است.. راه بيا بچه ام.. در خانه كسي چشم به راه ننشسته كه هي الكي كمدها را بريزد بيرون و دوباره تو بچيند.. در خانه تنها كسي توي عكسش مشت مشت خاك مي خورد.. و كسي نمي فهمد كه بايد به جاي كمد رفت سراغ قاب عكس ها.. به سرفه افتاده..براي همين حتما ديگر منتظرمان نيست.. منتظر هيچ كس.... راه بيا بچه ام.. شرط مي بندم تا خانه اشك هايت تمام مي شوند.. چاي حاضر نيست كه هيچ كدام نخوريم و بگوييم مرسي‘ چايي خور نيستيم.. بوي غذا هم نپيچيده.. از بغل من بيا پايين و خودت راه بيا بچه.. در خانه هيچ كس....ء

3 Comments:

  • At 11:18 AM, Blogger 4040e said…

    آمدم روی سفق خانه شما هوا گم بود و از روی درتان صدای کومه می آمد

     
  • At 2:44 PM, Anonymous Anonymous said…

    من از اين مزخرفات ادبي بلد نيستم ... صداي كومه و سقف خانه ... نميدانستم بجه دار شده اي ... از خودت كه به من خبري نميدهي ....بچه ات را يادش بده من را صدا كند خاله جان پنچاه و شش ... با اين سن كمش خسته ميشود تمام اين اسم دراز را صدا بزند ... پنجاه و شش ، چهل و نه ... تو هم خودت من را هر چي دوست داري صدا كن ... نميدانم چرا حالا كه از توي قبر آنلاين ميشوم هنوز حوصله دارم براي تو و ستاره كامنت بگذارم ... ميروم توي وبلاگ خاله زنكي خودم هم كامنت ميگذارم كه كسي نگويد از شما چيزي كم داشته ام
    5649

     
  • At 5:36 PM, Blogger rdt said…

    This comment has been removed by a blog administrator.

     

Post a Comment

<< Home