the state of emergency

Monday, October 18, 2004

عکست را آویزان کرده اند وسط حیاط. از تویش رد می شوم. بوی عطرت نمی آید. . سایه ساختمانی در من فرو رفته است. نفهمیده ام. عقب می کشم. به آفتاب فرو می شوم. خوابم می گیرد. چمن ها در خواب لباسم را سبز کرده اند. تنم بوی کاج می دهد. من با درخت سازگارم. شب اما.. آسمان.. دیوار نازک سفیدی ست که تو از آن نمی گذری.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home