the state of emergency

Thursday, October 14, 2004

در چمن

-می روم بالا. روی چمن ها. کلاغ ها محل نمی دهند. هوا انگار خواب.. کلاغ ها انگار آدم اند. می ایستم. دروازه های سفید وسط این سطح خالص درخشان مثل عناصر یک معماری مینیمال ایجاد فضا کرده اند... که جلو تر نمی روم. آفتاب را نمی بینم. مرا فرا گرفته. راه می روم. دوست دارم چمن ها زیر پایم پرپشت باشد.. فرو بروم. شبدر هم هست.. زیاد. می نشینم. در یک سوم ضلع بزرگ. سیگار در می آورم که می شکند.. اما کنده نمی شود..پاره هم حتی نه. روشن که می کنم مثل همیشه هول برم می دارد. حواسم را جمع می کنم.. از بالای دو انگشت می سرانمش پایین.. قسمت پایینی بند دوم. نوکش را می زنم سر علفی. ذره ای سیاه می گیرد. سمت راستم است.. باد نمی آید.. دود می آید طرفم..می برم چپ.. باز حرکت تنبل دود است سمت خودم. تند می کشم.. و عمیق.. سرفه می کنم. سرم سنگین شده. به تهش مانده هنوز. خاموش می کنم. می اندازم توی چمن. دراز می کشم. فرو می روم. جلوی چشمم فقط نور است. کلمات را به خاطر می سپارم. پوست صورتم را حس می کنم.. کشیده می شود به سمت بالای سرم. رویش ذرات به هم چسبی�->

Archives



<$BlogArchiveName$>  





This page is powered by Blogger. Isn't yours?



0 Comments:

Post a Comment

<< Home