the state of emergency

Friday, October 22, 2004

و اکنون حیرت


هیچ جمله ای در آن نیست که آشنا باشد. می خوانم, دوباره. چشمخانه ام تهی شده از هر چه احساس. سرانگشت هایم می جوشد; فشارشان می دهم, روی آن چشم ها, که مال من نیست در این لحظه های سنگین بهت زدگی
سایش ناخن ها بر انتهای جمجمه ام. نیست, نمیابیش; پرواز کرده, همانند اشتیاقی که در نگاهم بود و اکنون حیرت است زیر پلک های فروافتاده ام; همان که در آتلیه ی عکاسی بیرون ریخت و تو تا ابد حملش می کنی
هیچ جمله ای صمیمی نیست, من در میان واژه های نقاب دار غوطه ورم

0 Comments:

Post a Comment

<< Home