the state of emergency

Thursday, November 04, 2004

بی مسئولیت

می دانی خیلی سخت است وقتی همه عجله دارند تو راه بروی.

منتظر افطارم..بدون خدا...تنها. مانده ام چه طور است که هنوز منتظرم..روزه من که باز شده.. انگار با همین خط خودنمایی که پیچکی انداخته روی نظم قائم میله ها... اثر مورب تازیانه تند باد.

ما قبلا همه حرف هایمان را زده ایم.. و حالا قرار نیست بی هیچ کلمه ای باز هم طول بکشیم.

من با همه اتفاق های نیفتاده ای که در جیب هایم خشک و خرد شده اند روی زمین دراز می کشم و یک روز تمام می خوابم. .

زرد مرده سپیدارها پشت سبز جا افتاده نارون.. زیر باران باورنکردنی اول آبان.. ما به مناظر غم انگیزی تبدیل شده ایم.

قطرات را توان جنباندن برگ نیست.. پاسخ باران را درختان به سکوتی پیرانه داده اند.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home