the state of emergency

Wednesday, January 12, 2005

,,,از میان اعترافات

آهنگ گام های لرزان ,خش خش برگ های نا موجود استهزا; چه حس غریبی دارم. چیزی از درون من فریاد می زند :بگو; چیزی از ژرفای عمیق ترین حفره های ژرف بی اعتنایی; چیزی که در میان تیغ های فرو رفته در مغزم, با هر سیلی متبرک عشق, متورم تر می شود
از درون من فریاد بر می آید; بگویم! بگویم آنچه را که نباید گفت,,, هیچگاه در هیچ کجا و به هیچکس ;و من گفتم, به هیچکسی که در هیچ کجا همدرد من شد. با اولین هجاهای "تنها سبز" ذهن در حال پوسیدنم, با اولین آوای دردمند احساس ;احساسی تو دهنی خورده,,,معلق در خلأ توان فرسای نابودی,,, و آویزان به آخرین رشته های توهم
پله,,, پله,,, پله,,, پایین تر, پایین تر از پایین, قبل تر از قبل ,پیش تر از پیشین. من تمام شده ام. سکوت ;نه آن سکوتی که "فضای ژرف فرزانگی",,, نه آن سکوت که که "عریان میان کلام های محبت"; سکوتی بیگانه با خود. واژه های مهربان تو را از آن پس بلعید,,, واژه های شرمگین من را بی بها کرد
از اینجا تا اتاق سرسنگین ناامیدی ها ,از اینجا تا بستر تنهایی هم خوابگی, تا ناله ی جانکاه به خود پیچیدن, تا هر چه که در من تا ابد در سکوت ,,,من گوش خواهم ایستاد; در انتظار بیهوده ی تک نوای پاسخی دروغین,,, در انتظار آن تک نوای نجات بخش بی حاصل
اینک دست های من را بگیر, آن ها را نوازش کن ;این دو تنها وجود حقیقی,,, سرد و پینه بسته از لمس دزدانه ی عشق,,, سوخته از پرده دری,,, تا باور کنم, قداست حس سرکوب درد کشیدن را

3 Comments:

  • At 2:07 PM, Anonymous Anonymous said…

    This comment has been removed by a blog administrator.

     
  • At 3:27 PM, Anonymous Anonymous said…

    This comment has been removed by a blog administrator.

     
  • At 3:37 PM, Anonymous Anonymous said…

    This comment has been removed by a blog administrator.

     

Post a Comment

<< Home