the state of emergency

Monday, July 31, 2006

آرامش در بالهایی "آهنین"؟ه

دعوتم کن
به دستهایت
به دندانهایت
گوشت وخون و استخوانت
به خانه ای خالی و سکوتی به نتیجه
دعوتم کن
خواهم آمد
با حرفی در کیسه
که به منقار دارم
و بالهایی آهنین
که تو در میانشان آرام میگیری

اهمیت علائم سجاوندی در فهعم یک متن به سبک جدید!ه

باید میگفتم خوابی. باید میگفتم. نباید میفهمید نمیخواهی با او حرف بزنی. نباید میگذاشتم صدایش روی دیوار رنگ پس دهد. باید زودتر اسباب کشی میکردیم. خانه خالی حالا دیوار به دیوار، صدای تو را از خود نشت میکرد. خانه خالی منتظر هیچ کدام از ما نمانده بود. بیخود عجله میکردیم. صبح شده بود و هنوز با هم لابلای ملافه ها غلت میزدیم. همه با هم پاهایمان را میجنباندیم در جستجوی جایی خنک روی تشک خواب زده. خرت و پرتها توی جعبه های کارتن خش خش میکردند. گفته بود انگار بچه گربه اند و پنجه میکشند به بی حوصلگی. تو رو بر میگردانی و خمیازه میکشی. میگوید هنوز خواب است. ساکتم. دستم را میکنم توی پیراهنم. از عرق میان سینه خوشم می آید. بو میکنم. میپرسدهنوز خواب است؟ روی تخت نیمخیز میشوم. صدا توی اتاق میپیچد. قاب عکسها روزنامه پیچ بار زده شده اند. عکس تو حالا توی خانه خالی است. میگویم " اصلا خوابم نبرد. از بس که وول میزدی. فنرهای تخت هم تمام شب قیژ و قیژ جواب خرده ریزهای توی جعبه ها را میدادند. بیدار است. نمی بینی؟ نفسهایش تند و نامنظمند. بیخود به خودش کش و قوس میدهد. توی این هوای دم کرده از خواب انتظار بیجایی دارد " پشت سر من خودش را از میان تا در تای در هم پیچ ملافه بیرون میکشد. یک لحظه میمانم. چرا نادیده ام گرفته ای؟ دستهایش را که حلقه میکند دور کمرم، خودم را میچسبانم به دیوار. صدای تو، توی دیوار است. روی دیوار میخزم به دنبال راهی که از میان دندانهای تو میگذرد. من از دهان تو به دیوار میروم. حالا میداند که بیداری. میداند که می بینیو. لبهایش را می ساید پشت گردنم. گچ دیوار هنوز خیس است. باید میگفتم خوابی. باید میگفتم. خانه از تو خالی است و او هنوز دارد رنگ تازه دیوار را لیس میزند.ه

00

شکست خورد
پروانه بر درخت
سقوط ناگهانی یک شاخه
و نقش بالش
روی دست من افتاد