خيالات
بيچاره من.. بيچاره مادرت.. بيچاره همه زنهايي كه تو را زاييده اند.. از نبود تو هيچ كس در امان نيست.. آب بستي به زندگي من.. مثل شيرفروش مثنوي(؟) كه آب مي بست به شيري كه مي فروخت به مردم.. اين اشك ها هم روزي تو را غرق خواهند كرد.. روزي كه تنها بلندي من ام.. و كشتي نوح هم سوراخ شده است. ء