سرم درد مي كند تو هم كه حتما مي آيي اينجا مي نشيني تو هم كه حتما آمده اي مرا ببيني تو هم كه اصلا اهل شلوغ بازي نيستي من هم كه اصلا عين خيالم نيست اصلا يعني همه اش عادت است بايد كذاشت زمان خاطرش آسوده باشد بايد گذاشت بگذرد (مثل كودكي كه كسي دارد دستش را ميكشد به عقب نگاه مي كند و در ميان جمعيت گم مي شود) داد و هوار يك شهر هم حريف خواب خوشت نيست چه رسد به من كه دستخطم هم آرام تر شده است ديگر براي تو نمي نويسم هر چند اسمت خط به خط كلماتم را تعقيب كند