the state of emergency

Sunday, January 23, 2005

دیگر زین پس

لحظه هایی بر ما گذشته, هیچ نمی دانیم چرا به یادشان می آوریم. تلخی زهرگونی با خود می آورند. آرام آرام در حلقم ریشه می دوانند, تا بعد ها گرهی شوند ناگسستنی, در گلویی زخم خورده, در ذهنی بیمار
لحظه هایمان تاب ما را ندارند. بی هیچ تکیه گاهی رها شده ایم. من در اندوه جمعی مان گم شده ام, تو در من. اندوه نیز ما را تاب نمی آورد; از سنگینی حضورمان,,, از هرم نفس هایمان
دیگر نه من طاقت من دارم, دیگر نه من احساس مجرد من, نه من شیفته ی اسرار ناگویای من,,, دیگر زین پس

Wednesday, January 12, 2005

,,,از میان اعترافات

آهنگ گام های لرزان ,خش خش برگ های نا موجود استهزا; چه حس غریبی دارم. چیزی از درون من فریاد می زند :بگو; چیزی از ژرفای عمیق ترین حفره های ژرف بی اعتنایی; چیزی که در میان تیغ های فرو رفته در مغزم, با هر سیلی متبرک عشق, متورم تر می شود
از درون من فریاد بر می آید; بگویم! بگویم آنچه را که نباید گفت,,, هیچگاه در هیچ کجا و به هیچکس ;و من گفتم, به هیچکسی که در هیچ کجا همدرد من شد. با اولین هجاهای "تنها سبز" ذهن در حال پوسیدنم, با اولین آوای دردمند احساس ;احساسی تو دهنی خورده,,,معلق در خلأ توان فرسای نابودی,,, و آویزان به آخرین رشته های توهم
پله,,, پله,,, پله,,, پایین تر, پایین تر از پایین, قبل تر از قبل ,پیش تر از پیشین. من تمام شده ام. سکوت ;نه آن سکوتی که "فضای ژرف فرزانگی",,, نه آن سکوت که که "عریان میان کلام های محبت"; سکوتی بیگانه با خود. واژه های مهربان تو را از آن پس بلعید,,, واژه های شرمگین من را بی بها کرد
از اینجا تا اتاق سرسنگین ناامیدی ها ,از اینجا تا بستر تنهایی هم خوابگی, تا ناله ی جانکاه به خود پیچیدن, تا هر چه که در من تا ابد در سکوت ,,,من گوش خواهم ایستاد; در انتظار بیهوده ی تک نوای پاسخی دروغین,,, در انتظار آن تک نوای نجات بخش بی حاصل
اینک دست های من را بگیر, آن ها را نوازش کن ;این دو تنها وجود حقیقی,,, سرد و پینه بسته از لمس دزدانه ی عشق,,, سوخته از پرده دری,,, تا باور کنم, قداست حس سرکوب درد کشیدن را

Saturday, January 08, 2005

آن یکشنبه ی دردآلود

تحمیل حضوری سرد, گم شده در دور دست. پاهایی آویزان از لبه ی تیز بی تفاوتی. التماس در دهانم گل می شود قورتش می دهم, مانند هر واژه ی بی بهای دیگری; که منعشان کردی
سکوت, سکوت با وجودی هوس انگیز; وجودی به غایت شهوتناک .چیزی از میان دنده هایم پایین می سرد; "نه نمی خواهم ببینمش". خیرگی وقیحانه ی صندلی جلو, آنچه بعد ها از این لحظه ی نکبت بار به یاد خواهم آورد
دستی می لغزد به نافرمانی,,, تماسی سرد,,, در فراز ناامیدی و تمنا .می خواهمش; می خواهمش برای هر آنچه از من دریغ می کند. و اکنون نیز, پس می کشد; و من در داغ تازه خورده ام ذوب می شوم
فرودی در پس آن تعلیق,,, اشک های کم اهمیتی,,, کف دستی, داغ از فشار فرو خورده ی ناخن ها. خودم را رها کنم
"به او بگویید تعظیم می کند و تعظیم کنان خارج می شود"

Saturday, January 01, 2005

نگفته ام, آنچه را که نگفته ام; و ناگفته هایم لابد دروغ هایی بیش نبوده اند. درد می کشم, در آنچه تو نمی شنوی; که لابد دروغ هایی بیش نیستند, که حتمن از ذهن بیماری,,, یا از گستاخی هرزه ی معصوم نمایی ام. حتا آن اعتراف, که چنگال بی رحمش را می فشرد بر حنجره ام-حنجره ای دروغین-, وخون گریه می کرد, زیر نگاه بی تفاوتت. و آن طپش های دیوانه وار,,, که لابد خیال وهم آلودی